صفحات

۱۳۹۱ فروردین ۲۰, یکشنبه

آنچه باید گفته شود؛ شعری از ف. م. سخن


 
آنچه باید گفته شود؛
شعری از ف.م.سخن

«چرا سکوت می‌کنم؟!
چرا این قدر طولانی کتمان می‌کنم؟!
آنچه را که آشکار است!
آنچه را که مدت‌ها تمرین شده
و در بهترین حالت
برای ما،
– مردم ایران-،
مصیبت و بدبختی به ارمغان خواهد آورد؟!

یک پهلوان پنبه در ایران
یک خرس وحشی در روسیه
یک ببر کوکیِ پلاستیکی در چین
دَهَن-مَهَنِ ما را صاف کرده‌اند!

آیا این هم مثل ساختن بمب هسته‌ای حدس و گمان است؟!
آری هست!
و من این را می‌گویم
چون آقای پهلوان پنبه
و رئیسِ یک‌دست‌اش
ما را دچار مالیخولیا کرده‌اند
طوری که
خوش‌مان می‌آید بگوییم این همه مصیبت، حدس و گمان است!

کهریزک، حدس و گمان است!
اوین، حدس و گمان است!
شلاق و بطریِ نوشابه، حدس و گمان است!
زهرا کاظمی، حدس و گمان است!
هاله سحابی، حدس و گمان است!
هدی صابر، حدس و گمان است!
(بقیه‌اش را از مسیح علی‌نژاد بپرسید تا او به شما بگوید همه این‌ها حدس و گمان است!)

و اکنون
دنیا منتظر است تا پهلوان پنبه
همان‌طور که بطری نوشابه را به فلانِ ما کرد
بمب هسته‌ای را با پلوتونیم حاوی ۹۳ درصد ایزوتوپ ۲۳۹ به فلانِ آنها کند
آن وقت ما چه خنده‌ها خواهیم کرد!
چه قهقهه‌ها خواهیم زد!
چه غش و ریسه‌ها خواهیم رفت!
از این همه حماقت دنیا
از این همه ساده‌لوحی
که نفهمیدند زیر آن عمامه‌های سفید و سیاه چه می‌گذرد!
و معنی حرام بودن بمب اتم، که "آقا" فرمودند، یعنی چه!

ولی چرا تازه حالا
پیرانه‌سر
و با آخرین قطره جوهر
- ببخشید با آخرین بیت و بایت عبوری از وسط ده‌ها پراکسی و اَلَکِ الکترونیکیِ پرووایدرها و دستگاه‌های شنود چینی و فنلاندی -
می‌نویسم

که اسرائیل و کلاهک‌های هسته‌ای‌اش به من چه؟!
حکومت اسلامی اگر کِرْم نریزد اسرائیل مگر بیمار است بر سر من بمب بیفکند؟
حکومت اسلامی – و نه ایران، و باز هم می گویم و نه ایران، و نه مردم ایران و باز هم می‌گویم و نه مردم ایران-
به مثابه یک قدرتِ جهنمیِ متعصبِ انتحاریِ بی ترمز و فرمان
با همان بمب‌هایی که زیر تنبانِ عوامل‌اش می‌بندد
و به زن و بچه مردم، چه مسلمان، چه مسیحی، چه یهودی رحم نمی‌کند

صلحِ در هر حال شکننده جهان را تهدید می‌کند.
آن وقت منِ ایرانی و توی آلمانی نشسته‌ایم داریم برای خودمان شعر می‌گوییم!
لیکن چرا تا کنون سکوت می‌کردم؟
سکوت نمی‌کردم!
حرف می‌زدم و به خاطر حرف زدن دَر به دَر می‌شدم (و این "دَر به دَر" با "پیتزا دَر به دَر" فرق دارد)
و تو چه می‌دانی دَر به دَر شدن به خاطر حرف زدن یعنی چه!
وقتی به فکر بمب اتم و بدبختی‌های خودت هستی!
اکنون منتظر یک انگِ قشنگ هستم
انگ "بی‌خیالی نسبت به وطن" برچسب آشنایی است.

سال‌ها به ما "بی‌وطن" و "وطن‌فروش" گفته‌اند به خاطر دفاع از مردم،
به خاطر همبستگی با عدالت‌خواهان جهان
به خاطر مبارزه با جنایت، علیه هر که باشد: ایرانی، افغانی، عراقی، چچنی، سین‌کیانگی، فلسطينی، اسرائیلی.

و من دیگر سکوت نمی‌کنم
اگر مرا روانه آن دنیا ننمایند
زیرا از دورویی غرب و شرق و بیشتر از همه
از حقه‌بازی‌هایِ حکومتِ اسلامیِ غصب‌کننده کشورم بیزارم!
از تمام کسانی که به انسان‌هایی که لحظه به لحظه می‌میرند
فکر نمی‌کنند
بیزارم!
از خودم که نمی‌توانم کاری انجام دهم
بیزارم!
و مطمئن هستم
جز خودِ ما
کسِ دیگری
به ما یاری نخواهد رساند.»

منبع: وبسایت «گویانیوز»


------------------------------------

لطفاً از نوشتارهای زیر نیز دیدن فرمائید
(نوشتارهای برگزیده وبلاگ):
(به ترتیب، از نوشتارهای قدیمی‌تر به جدیدتر)


















































------------------------------





لطفاً در صورت امکان و صلاحدید، عضو شوید:


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

*** نظرات شما بلافاصله منتشر می‌گردد ***